در بسیاری از کشورهای جهان ،
خشونت نسبت به زنان جوامع آنها وجود دارد ؛ نوع این خشونت ها بستگی به طرز
فکر مردان اجتماع آن سرزمین ها ، به ویژه دیدگاههای فرهنگی و قومی و مذهبی
خانواده های زنان آن ممالک است . نگاه کردن به زن با عنوان ” جنس دوم ”
نهایت تحقیر نمودن اوست ؛ چرا که ماجرا از همین جا آغاز می گردد .
هنگامی که در جدول کلمات متقاطع ، که
در سالیان پیش حل کردن آن ، یکی از سرگرمی های متداول مردم دنیا بود ؛ واژه
” مرد ” را در پاسخ سؤآل ” جنس اول ؟ ” می نوشتند ! بدین ترتیب دروغ
آشکاری را مطرح می کردند و ” زن ” را به عنوان جنس دوم در کلنی آدمها معین و
معلوم می ساختند !
چنین نگرش توهین آمیزی حتی در ایران
خودمان نیز به گستردگی سرزمین مان وجود داشت ؛ به استثناء آت کاری نداشته
باشید که درمیان خانوارهای ایرانی ، افرادی بودند که برای زنان خانواده و
فامیل و اجتماعشان احترام ویژه ای قائل می شدند ؛ این نمونه ها به ندرت در
جامعه می باشند و حضورشان بر روشنفکری و تحصیل کرده بودن و انسانی عمل
نمودن آنها دلالت داشت .
ولی چون اکثریت خانواده های ایرانی ،
چه در روستاها و چه در شهرهای کوچک و بزرگ کشور ، از قائده نگاه جنس دومی
به زنهای فامیلشان تبعیت می نمودند ؛ همواره مردان چنین خانواده هائی به
خود حق می دادند ؛ که حقوق انسانی زنها را پایمال نمایند و در مورد ایشان
از انجام دادن هیچ خشونتی فروگذاری نکنند !!
بعضی ها در ارتباط با امر خشونت نسبت
به زنها ، در اشتباه فاحشی به سر می برند ؛ به پندار این دسته از مردم ،
خشونت فقط در قاموس شکنجه های جسمی زنان و کتک زدن آنها خلاصه می شود ؛ حال
آنکه اصلا چنین نیست و کتک زدن زنها ، در خفا یا در ملاء عام ، فقط یک
نمونه از این خشونت هاست ؛ چرا که مردان فناتیک این خانواده ها ، نه تنها
در دستها و زبانهایشان انگیزه آزار رساندن به زن وجود دارد ؛ بلکه در بیشتر
مواقع در نگاهشان نیز خشونت هائی را نسبت به زنان دارند که آسیب آنها از
صد شکنجه جسمی برای زنان بیشتر و آزار دهنده تر است !
خودتان به خوبی می دانید که خشونت ،
همیشه چشم کبود و دندان شکسته و دماغ خونی نیست ؛ گاهی خشونت تحقیرهای آزار
دهنده ای است ؛ که خاستگاه آن نگاه هائی می باشند که از چشمان مردان
خانواده ، به مادران ، خواهران ، همسران و دختران خویش می اندازند ! این
گونه از نگاه مردان ، انواع و حالات متفاوتی دارند ؛ ولی ماهیت همه آنها
ابراز خشم نسبت به جنس دوم است و بس !!
نگاه مردی است که به یقه پائین آمده
لباس زنی ، وقتی که خم شده و به او چای تعارف می کند ! نگاه برادری است به
خواهرش ، وقتی که در یک میهمانی بلند خندیده باشد ! نگاه خشمگینانه پدری به
دخترش است ، وقتی که در کوچه یا خیابان ، هنگام عبور از محله شان ، برحسب
ادب به یکی از مردان همسایه احترام گذاشته و با او درود و بدرود گفته باشد !
نگاه خشمناک شوهری به همسرش است ، وقتی که زن در هنگام خریدن چیزی با
فروشنده مرد آن مغازه ، یک خوش و بش معمولی نموده باشد ! نگاه تحقیرآمیز
مرد همسایه به زن همسایه در کوچه و خیابان است ، وقتی که شب قبل و یا روز
پیش ، صدای فریاد شوهر او را که زنش را کتک می زده شنیده باشد !
اینها و نمونه هائی دیگر ، نگاه هائی
هستند که ما نمی بینیم و نمی دانیم که عواقب بعد از این نگاهها در باره
زنهای آن خانواده ها چه خواهد بود و چه بر او خواهد گذشت ؟ در طول یک
میهمانی ، در مسیر یک خیابان ، در خانه و در هر کجای دیگر که چنین نگاه
هائی رد وبدل می شوند ؛ تحمل دردناک زنانی را که مورد چنین نگرشهای
خشمگینانه ای واقع شده اند را در نظر داشته باشید . بدن کتک خورده یک زن ،
بعد از یکی دو روز التیام می یابد و دردش خفیف میشود ؛ ولی زجر ناشی از آن
نگاه خشونت بار ، تا مدتهای طولانی بر روح و روان زن سایه می افکند و مدام
به شکنجه نمودن جانش می پردازد . زنهای این خانواده ها در هر نقش و پایگاهی
که باشند ؛ مادر ، خواهر ، همسر یا دختر خانواده ، هرگز یک زندگی آرام و
بدون شکنجه روحی ندارند ؛ حتی وقتی که هیچ مردی هم در خانه نیست ، این دسته
از زنان باز هم در حال شکنجه شدن هستند !
اضطراب ناشی از نگاه خشن همسری ، که
با نگاه خشونت آمیز خود به زنش نگریسته ، نگرانی از تنبیه شدن دختری به دست
پدر یا برادرش ، که او را هنگام سلام واحوالپرسی کردن با مرد همسایه دیده
اند ؛ و همه نمونه هائی که در بالا بیان گردید ؛ آسایش روحی و آرامش فکری
آنان را مختل نموده ، و ایشان را برای تحمل کردن عواقب دردناک آن خشونت های
غیر کلامی ، در آتش ناآرامی می سوزانند !
خشونت بی کلام ، انتظار متوحشانه زنی
است ؛ که در مقابل چشمانش ، لحظات دردناکی را ترسیم می کند ؛ که پدر ،
برادر ، همسر ، یا حتی پسرش می باشد ؛ که وقتی از بیرون به داخل خانه
بازگردند ؛ با او چگونه رفتاری را خواهند داشت ؟
نماد روحی این خشونت ها در زنان ،
نگرانی هائی هستند که آنان پیوسته با آنها دست به گریبانند ؛ بیهوده غمگین
می باشند ، درحضور مرد کلافه اند ، انگار خودشان نیستند و در اثر تحقیرهای
کلامی مرد ، همواره خویشتن را دست کم می گیرند و هزار عیب برای خودشان می
تراشند ! سپس همین ترسهای دائمی ، از این زنان مورد ستم واقع شده ،
موجوداتی می سازند که دائم حس کم و بد و نازیبا و نالایق بودن ، همه
وجودشان را پر می نماید ؛ تا جائی که خودش هم خویشتن را ، چاق و بداندام ،
زشت و نازیبا ، بی سلیقه و عاری از فنون خانه داری ، بی سواد و برخاسته از
یک خانواده سطح پائین ، دارای فامیل بی کمال ، ولخرج و ندانم بکار ، و
دهها عیب و حقارت دیگر که از مردش شنیده و در اثر تکرار ، ملکه ی ذهن خودش
نیز می گردد !
بانو جان ، خشونت بی کلام ، همان
زخمهای نادیده بر اندام و روح و روان تو و هم جنسان توست ؛ که در اثر بها
ندادن به خودت کسب نموده ای . یکی از راههای قائل شدن منزلت برای خویش ، پر
نمودن دستهای خالی خودت است ؛ آنها را با مطالعه و افزودن بر آگاهی هایت
مملو از دانائی کن ، تا بدانی آن موجودی که تو را از او می ترسانند ؛ دست
پرورده زنی ناآگاه مانند خودت بوده ، که مسیر دانش اندوزی هایش ، بین
آشپزخانه و اتاق خواب بوده است ! جاهائی که به او یاد داده بودند ، که جز
به شکم و زیر شکم شوهرش ، به هیچ چیز دیگری نیندیشد !! حتی اگر مغز خودش
همواره از خوراک مناسب جهت رشد و افزایش دانائی و آگاهی اش تهی بماند !!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر